loading...
ساعت شنی زندگی
narges بازدید : 11 یکشنبه 03 دی 1391 نظرات (12)

 سلامممممممممممممممممممم خوبیییییییییید؟؟؟؟منم خوبم همگی خوبن سلام میرسونن!بچه ها خبرای خ خ خ بدی دارم فردا کارنامه های ماهانه را میدن من چه خاکی به سرم بریزم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یکی به داد من برسه به قول دوست عسیسم مهسا فاتحمون خوندس.................راستی گفتم مهسا یاد یه چیزی افتادم جدیدا یاد گرفته در جواب سلام میگه یه قر میدی برام؟ بیچاره دوستم مخش تاب بر داشته الهی بمیرم فشار زندگی همه جوره رومونه............خخخخخخخخخخخخ .......برای سلامتی روانی تمامی دانش آموزان گل و گلاب سلوات......یعنی صلوات........!!!!!!!!!!!!!!

راستی خبرای توپ و گرد و قلمبه ای دارم براتون ولی فعلا یکم سر کار بمونید تا بعدا بگم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

narges بازدید : 13 یکشنبه 03 دی 1391 نظرات (1)

* * * * * * * * * * * *کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم
شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم
کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم
یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم
* * * * * * * * * * * *
شبی گفتی نداری دوست من را
نمی دانی که من شب چه کردم
خوشا بر حال آن چشمی که آن را
به زیبایی پسندیدی و رفتی

* * * * * * * * * * * *به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم
* * * * * * * * * * * *
حالا بدان تو که رفتی در حسرت بازگشت
یک آسمان اشک آن شب در کوچه پایشده بودم
هر گز پشیمان نگشتم از انتخاب تو هرگز
رفتی که شاید بدانم بیهوده رنجیده بودم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته
تو مثل سایبان امیدی برای یک دل خسته
تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم
تو مثل خنده یاسی و مثل غربت یک غم
* * * * * * * * * * * *

می توان در قلب های بی فروغ
لحظه ای برقی زد و خورشید شد
می توان در غربت داغ کویر
آن ابری که می بارید شد
* * * * * * * * * * * *

چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی ایی
در انتظار چه خالیست جای چشمانت
* * * * * * * * * * * *

تو نازنین من بودی مثل حالا تا همیشه
کاشکی به جز من هیچ کسی این قدر زیاد دوست نداشت
یا که دلت عشق منو اول عشقاش می گذاشت
* * * * * * * * * * * *

رویای من همیشه به یاد تو سبز بود
رفتی و حرفی از غم رویا نمی شود
رفتی و دل میان گلستان غریب ماند
دیگر بهار محو تماشا نمی شود
* * * * * * * * * * * *

نمی دانم چرا رفتی
نمی دانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا، تا کی ، برای چه
* * * * * * * * * * * *

من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
* * * * * * * * * * * *

چه می شد گر دل آشفته من
هر چشم تو عادت نمی کرد
و ای کاش از نخست آن چشمهایت
مرا آواره غربت نمی کرد
* * * * * * * * * * * *

تو را آن قدر در دل می سرایم
که دل یعنی ترا زیبا سرودن
فدای تو شقایق احساس
و رویای بی آغاز سرودن
* * * * * * * * * * * *

و حالا انتهای کوچه شعر
منم با انتظاری مبهم و زرد
ولی ایکاش جادوی نگاهت
غزل های مرا غارت نمی کرد

 

narges بازدید : 17 یکشنبه 03 دی 1391 نظرات (1)

1.یه شوهرم نداریم شب که دیر میاد خونه ببینه رو کاناپه خوابمون برده دلش بسوزه دیگه دیر نیاد!

 

 2.یه شوهرم نداریم وقتی بهش میگیم من رو بیشتر دوس داری یا مامانتو ، بگه توام چه سوالایی می پرسی ، هر دوتون رو دوس دارم دیگه ! خوشحال شیم از اینکه ما رو خیــــــــــــــلی دوس داره " قدِ مامانش "

  

 3.یه شوهرم نداریم عاشق قرمه سبزی باشه ، ما هم که بلد نیستیم درست کنیم ! بگیم بین من و قرمه سبزی یکی رو انتحاب کن !!

  

4.یه شوهرم نداریم صبح جمعه ای بهمون بگه خانومم شما بگی "ف" ناهار فرحزادیم !

  

 5.یه شوهرم نداریم وقتی میپرسه دوسم داری یا نه ؟ بهش بگیم خره من دوست دارم چرا نمیفهمی

   

6.یه شوهرم نداریم، دوتایی قربون صدقه بچه نداشتمون بریم !

  

7.یه شوهرم نداریم از جبروت مردونش استفاده کنیم زنگ بزنه پشتیبانی بگه این سرعت اینترنت چه مرگشه پس!خانومم کارای اینترنتیش عقب مونده!

  

8.یه شوهرم نداریم خوش قیافه باشه، برای استحکام بیشتر پایه های زندگیمون همیشه موهای پر کلاغیش از ته بزنیم که هیچ زنی جز خودمون نتونه بهش نگاه کنه !

  

9.یه شوهرم نداریم شب بگیم ببرمون بیرون اونوقت بگه نه , ما هم از لجمون تایر ماشینشو پنچر کنیم صبح که میخواد بره سر کار ببینه کلافه شه , ما هم موزیانه بخندیم بگیم آخی الهی اشکال نداره عزیزم ولی خب باز خوبه دیشب نخواسیم بریم بیرون وگرنه میخورد تو ذوقمون !

 

 

10.یه شوهرم نداریم صبح به صبح نون تازه برامون بخره !

 

 11.یه شوهرم نداریم تا غم و ناراحتی توی چهره مون ببینه بگه مگه من مردم که تو ناراحتی ؟

 

 12.یه شوهرم نداریم بهمون بگه از خواب که بیدار میشی ، اول تو چشای من نیگا کن بعد به اون مانیتور...!!

 

narges بازدید : 153 یکشنبه 03 دی 1391 نظرات (4)

خدايا
هر دري رو خواستي ز حکمت ببندي
نزديکِ در يخچال ما نشو !
ممنون

@@@@@@@

آیا میدانستید هيچ کادوي زشت و به درد نخوري دور انداخته نميشود،
فقط از خانه اي به خانه ديگر و از شخصي به شخص ديگر منتقل ميشود

%%%%%%%%%%% 

کلاْ افرادي که ازدواج ميکنند دو دسته اند :
آنهايي که از جانشان سير شدند و آنهايي که قصد جان ديگري را دارند

#################

  شنيدين اين دختراي دم بخت ميگن: من قصد ازدواج ندارم؟
يکي نيست بهشون بگه آخه عزيز من!
ازدواج که قصد نمي خواد!! خواستگار مي خواد که تو نداري!!!خخخخخخخخخ....

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


شنيدين اين پسراي دم بخت ميگن: من قصد ازدواج ندارم؟
يکي نيست بهشون بگه آخه عزيز من!
ازدواج که قصد نمي خواد!! پول مي خواد که تو نداري!

                                               $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

دو ساعت پشت تلفن معطلي که گوشي رو برداره، تا ميايي خميازه بکشي يارو ميگه الو.

             

 

@@@@@@@@@@@@@

ديدين بعضيا وقتي ميشينن رو صندلي چرمي بعد صدا ميده
يه بار ديگه صداشو در ميارن که بگن مال صندلي بوده؟!!!
فاجعه اونجاست که صداش ديگه در نياد !
خخخخخخخخخخخ !!

 -----------------------------------

راستي کي از دغدغه هاي دوران کودکي من اين بود که “ نخ ” وسط نبات چي کار مي کنه آخه؟!

-----------------------------------

                                                   %%%%%%%%%%%%%%%

 

narges بازدید : 12 سه شنبه 14 آذر 1391 نظرات (4)

سلامممممممممممم دوستای  عزیزوگرامی خودم حال و احوال ؟من امروز دست پر اومدم با یه عالمه مطلب قبل از اینکه برید بخونید لطفا نظر فراموش نشه متشکرم یه عالمه بوس قرمز با طعم توت فرنگی

narges بازدید : 27 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (2)

برنامه رورانه دخترها

ساعت ۹:بیدار شدن از خواب و جداشدن از عروسک ملوسشون

ساعت ۱۰:رفتن به باشگاه یوگا برای تمرکز اعصابشون(چون سیمای مغزشون قاطی پاتیه)

ساعت۱۲:وقت آرایشگاه برای مراقبت از پوستشون

ساعت ۱:۳۰:وقت ماسک گذاشتن روی صورت برای جلوگیری از چروک

ساعت ۲:به دوستشون زنگ زدنو ورور کردن تا دو ساعت

ساعت ۴: خوابیدن عین مرغ تا یک ساعت

ساعت ۵: آرایش کردن (چهره واقعیشونو پنهان کردن)

ساعت ۶: بابا رو تیغ زدن و رفتن بیرون

ساعت ۷:اولین قرار با دوست پسرشون

ساعت ۸:قرار با دوست پسر دومیشون

ساعت ۱۱شب:خدافظی کردن از آخرین دوست پسرشون

ساعت۱۲شب:کف مرگشونو گذاشتنو خوابیدن

 

narges بازدید : 16 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (2)

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بارعاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکربرازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.

دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی ازدانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت
عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر
لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من
نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

معنای خوشبختی این است در دنیا کسی هست که بی اعتنابه نتیجیه

 دوستت دارد

 

narges بازدید : 20 سه شنبه 07 آذر 1391 نظرات (0)

دیشب دور از تو قلم برداشته و متن زیر را برایت نوشتم تا بدانی دور از تو چه می كشم .

من نمی گویم با من حرف نزنی می میرم ولی اگه حرف بزنی زنده می مونم

حالا احساس امشبم را بخوان :

تو شب را با بالش خیس از اشك بسر كردن و از ترس اینكه

دلدارت دور از تو چه می كند و دستت را بی هوا به سویش كه دردسترست نیست دراز كردن

وخود را در حفره های تنهایی یافتن را تا حالا حس كرده ای ؟؟؟

تو برای گریه كردن منتظر اشك شدن و بی دوست بودن را با تمام وجود

در یافتن و با حسرتهای بی پایان به امید اینكه روزی شاید

فقط یه جمله محبت آمیز از او بخوانی و بیهودگی این انتظاررا تا حالا احساس كرده ای ؟؟؟

به كسی دل بستن و دور از شهوت شبها را با موزیك حسرت و ترنم اشك به صبح رساندن

و تك تك امیدهای به یاس تبدیل شده دلت را تا حالا احساس كرده ای ؟؟؟

تو زندگی كردن با روح دوست و شبها را به یاد مهتاب رویش و

ستارگان چشمان دلدارت به صبح رساندن را تا حالا احساس كرده ای ؟؟؟

تونبض و تپش عشق را در رگهای دستانت كه هر لحظه شوق در آغوش گرفتن یارش را دارد

و خود را در تنهایی شب میان گریه های سیاهی شب محصور دیدن را تا حالا احساس كرده ای ؟؟؟

تو به درون وتفكرات عاشقانه برگشتن و سراپا درد عشق بودن و درمان نداشتن را تا حالا احساس كرده ای ؟؟؟

تو تا لحظه ای كه اشك چشمانت خشك نشده گریه كردن و با نگاههای عمیق پر ازحسرت عشق به همه جا نگاه كردن

را تا حالا احساس كرده ای ؟؟؟

تو كسی را كه بیش از همه دوست داری و دستت به آن نمیرسد و بدون حضورش لحظه ای آرام

و قرار نداشتن را تا حالا احساس كرده ای ؟؟؟‌

تو محرم اسرار تنهائیت فقط قلم وكاغذ بودن و چشم به سفیدی كاغذ

و اشك قلم دوختن را تا حالا احساس كرده ای ؟؟؟‌

نمی دانم .....

ولی من تمام آنچه كه گفتم با تمام وجودم احساس كرده ام .

 

narges بازدید : 12 سه شنبه 07 آذر 1391 نظرات (0)

خداحافظ شاید تنها بمونی

شاید قدر نگاهم رو بدونی

خدا حافظ شاید آسوده باشی

شاید تنها تو کنج خونه باشی

خداحافظ شاید خوشحالی حالا

از اون وقتی که من رفتم تا حالا

خداحافظ بدون دل تیکه پارس

مثل ابر بهاری که میبارس

خداحافظ ولی خوب بازی کردی

میون گریه هام خوشحالی کردی

خداحافظ شاید یادت بیاره

که دل تنها به عشق تو دچاره

narges بازدید : 13 سه شنبه 07 آذر 1391 نظرات (0)

سلام به دوستای عزیزم  امیدوارم هوای دلتون آفتابی آفتابی باشه اول از همه منون که به وبلاگم یعنی وبلاگ خودتون سر زدید و دوم اینکه لطفا نظر فراموش نشه من منتظرما راستی به در خواست بچه ها یه سری مطلب براتون گذاشتم که شاید خوندنش براتون جالب باشه  قبل از اینکه برید پائین دوباره تکرار میکنم نظرررررررررررررررررررررررررررررر بدین خب حالا میتونید برید پایین

 

 

narges بازدید : 13 سه شنبه 07 آذر 1391 نظرات (1)

 

روزه ی سکوت می گیرم...

 

 

 

به نیـت تمام حرف هایی که کسی منتظر تولدشان نبود...

 

 

 

و همه ی معادلاتی که در زندگی حل نشده باقی ماند...

 

***

 

ســــــــه نقـــــطه . . .

 

 

 

زیباتریــن شعر دنیاســـت...

 

 

 

پر از رمز و راز و حرف های یواشکــی...

 

 

 

که آغوش بی انتهایش برای من و دلتنگی هایم جا دارد...

 

***

 

 

 

قلم برای نوشتن دردها رنگ نمی دهد...

 

 

 

با کاغذ غریبــی می کند...
 

 

گویی او نیز پی برده که پلکانِ نردبانِ اعتماد ،پوسیده شده اند...
 

 

بی قراری ها را فراری می دهم..
 

 

و یــک پـیاله خاطره بدرقه ی راهشان می کنم..

 

 

 

به این امید که هیچ وقت در وادی احساسات من
 

 

                                      سبز نشوند...

narges بازدید : 15 سه شنبه 07 آذر 1391 نظرات (4)

 

 

… بی تو


دیگه زندگیم داره ته میکشه...

از دلم پیاده شو ...آخرشه

نه بمون...

شاید بازم جون بگیرم

نه برو...

می خوام که راحت بمیرم

نه بشین...

که سر رو شونت بذارم

نه پاشو...

که دیگه دوست ندارم...

نه...نه...نه بیا

بیا و دستامو بگیر

عشق من

بیا تو هم با من بمیر

 

 

بارون نبار...

 

بارون نبار که از صدات دوباره گریه ام می گیره

آخرشم یه روز دلم از غم و ماتم می میره

بارون نبار که سر نوشت هیچ وقت به کام ما نبود

از روزگار خسته شدم مگه گناه من چی بود

بارون نبار که نمی خوام خاطره هاش یادم بیاد

یاد همون روزی که گفت دیگه سراغم نمی آد

با من نیومد که از این شهر و دیار سفر کنیم

با هم بریم به شهر عشق خستگی ها رو در کنیم

بارون نبار دلم گرفت بذار که آروم بگیرم

کاری به من نداشته باش بذار که تنها بمیرم

بارون نبار دلواپسی عادت هر روز منه

داغ دلو تازه نکن نذار که این جور بشکنه

بارون نبار بارون نبار از روزگار خسته شدم

بارون نبار بارون نبار از انتظار خسته شدم

 

 

 

اما عشق چیست؟

 

...

عشق گوجه نیست که بهش نمک بزنی.....

دختر همسایه نیست که بهش چشمک یزنی.....

غذا نیست که بهش ناخنک بزنی.....

رفیق نیست که بهش کلک بزنی.....

یادت باشه که عشق مقدسه ......

باید  صادق باشی تا عشق واقعی رو با تمام وجودت در یابی

 

....

 

عشق....

شب عروسيه،آخر شبه،خيلي سر و صدا هست.مي گن عروس رفته تو اتاق

لباسهاشو عوض كنه هرچي منتظر شدن بر نگشته،در را هم قفل كرده.داماد

سراسيمه پشت درراه ميره ،از نگراني وناراحتي ديوونه مي شه.مامان باباي

دختره پشت در داد مي زنند:مريم،دخترم در رو باز كن.مريم جان سالمي؟؟؟

آخرش داماد طاقت نمياره و با هر مصيبتي شده درروميشكنه و ميرن تو.مريم

ناز مامان بابا مثل يه عروسك زيبا كف اتاق خوابيده.لباس قشنگ عروسيش با

خون يكي شده،ولي رو لباش خنده!همه مات و مبهوت دارن به اين صحنه نگاه

مي كنن.كناردست مريم يه كاغذ هست،يه كاغذي كه با خون يكي شده.باباي

مريم ميره جلو،هنوزم چيزي رو كه مي بينه باورنمي كنه،با دستايي لرزون

كاغذ روبرميداره،بازش مي كنه وميخونه:سلام عزيزم.دارم برات نامه

مينويسم.آخرين نامه ي زندگيمو.كاش منوتوولباس عروسي مي ديدي.مگه

نه اينكه هميشه آرزوت همين بود!؟ علي جان دارم ميرم.دارم ميرم كه بدوني

تا آخرش روحرفام ايستادم.مي بيني علي بازم تونستم باهات حرف بزنم.ديدي

بهت گفتم بازم باهم حرف ميزنيم.ولي كاش من حرفاي توراميشنيدم.دارم ميرم

چون قسم خوردم،تو هم خوردي يادته!؟ گفتم يا تو يا مرگ،تو هم گفتي،يادته!؟

علي تو اينجا نيستي،من تو لباس عروسم ولي تو كجايي!؟ داماد قلبم تويي،چرا

كنارم نميايي!؟كاش بودي مي ديدي مريمت چطوري داره لباس عروسيشو

با خون رگش رنگ مي كنه.كاش بودي و مي ديدي مريمت داره ميره كه بهت

ثابت کنه دوستت داشت .حالا كه چشمام دارن سياهي ميرند،حالا كه همه بدنم

داره مي لرزه،همه زندگيم مثل يه سريال از جلوي چشمام ميگذره.روزي كه

نگاهم تو نگاهت گره خورد،يادته!؟روزي كه دلامون لرزيد،يادته!؟روزاي

خوب عاشقيمون،يادته!؟نقشه هاي آيندمون،يادته؟علي من يادمه،يادمه چطور

بزرگترهامون،همونهايي كه همه زندگيشون بوديم پا روي قلب هردومون

گذاشتند.يادمه روزي كه بابات ازخونه پرتت كرد بيرون كه اگه دوسش داري

تنهابروسراغش.يادمه روزي كه بابام خوابوند زيرگوشت كه ديگه حق نداري

اسمشو بياري.يادته اون روزچقدرگريه كردم،تو اشكامو پاك كردي وگفتي

گريه مي كني چشمات قشنگترميشه!ميگفتي كه من بخندم.علي حالا بيا ببين

چشمام به اندازه كافي قشنگ شده يا بازم گريه كنم.هنوز يادمه بابات فرستادت

شهر غريب كه چشمات تو چشماي من نيفته ولي نمي دونست عشق تو،تو قلب

منه نه تو چشمام.روزي كه بابام ما رو از شهر و ديار آواره كرد چون من دل

به عشقي داده بودم كه دستاش خالي بود كه واسه آينده ام پول نداشت ولي

نميدونست آرزوهاي من تو نگاه تو بود نه توودستات.دارم به قولم عمل ميكنم.

هنوزم روحرفم هستم يا تو يا مرگ.پاموازاين اتاق بزارم بيرون ديگه مال تو

نيستم ديگه تو رو ندارم.نمي تونم ببينم به جاي دستهاي گرم تو،دستاي يخ زده ي

غريبه اي تودستام باشه.همين جا تمومش ميكنم.واسه مردن ديگه ازبابام اجازه

نمي خوام.واي علي كاش بودي مي ديدي رنگ قرمز خون با رنگ سفيد لباس

عروس چقدر بهم ميان!عزيزم ديگه ناي نوشتن ندارم.دلم برات خيلي تنگ شده.

مي خوام ببينمت.دستم مي لرزه.طرح چشمات پيشه رومه.دستمو بگير.منم

باهات ميام پدر مريم نامه تو دستشه،كمرش شكست،بالاي سر جنازه ي دختر

قشنگش ايستاده و گريه مي كنه.سرشو برگردوند كه به جمعيت بهت زده و

داغدار پشت سرش بگه چه خاكي تو سرش شده كه توي چهارچوب در يه

قامت آشنا مي بينه.آره پدر علي بود،اونم يه نامه تو دستشه،چشماش قرمزه،

صورتش با اشك يكي شده بود.نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد،نگاهي كه

خيلي حرفا توش بود.هر دو سكوت كردند و به هم نگاه كردند،سكوتي كه

فرياد دردهاشون بود.پدر علي هم اومده بود نامه ي پسرشو برسونه بدست

مريم،اومده بود كه بگه:پسرش به قولش عمل كرده ولي دير رسيده بود.حالا

همه چيز تمام شده بود و كتاب عشق علي و مريم بسته شده.حالا ديگه دو تا

قلب نادم و پشيمون دو پدر مونده و اشكاي سرد دو مادر و يه دل داغ ديده

از يه داماد نگون بخت!مابقي هرچي مونده گذره زمانه و آينده و باز هم

اشتباهاتي كه فرصتي واسه جبران پيدا نمي كنند . . .

 

******

 


چقدرســـــــخته هــــــــمه روخط بزنى تابه یه نــــــــفربرسى! غافــــــل

ازایــــــنکه تو لیـــــست اون; اولــــــین كســــــــی باشی كه خطـــــــــ

خوردی!شایدم اصلا تو لیـــستش نبودی!!

 

*****

 

چه جوری میشه فرامووشش کرد وقتی اسمش پسورد گوشیته ؟!

 


همه گفتن:عشقت داره بهت خیانت می کنه

گفتم:می دونم


گفتن:این یعنی دوستت نداره ها


گفتم:می دونم


گفتن:احمق یه روز میذاره میره تنها میشی


گفتم:می دونم


گفتند: پس چرا ولش نمیکنی؟


گفتم:این تنها چیزیه که نمیدونم


 

 

حلالت میکنم اما....

 

 حلالت میكنم اما هنوزم از تو دلگیرم

تو میخندی و من آروم تو دست گریه میمیرم

حلالت میكنم اما نباید از خودم رد شم

تو گم میشی و من اینجا

تو رو با گریه می بخشم

تقاصه آرزوهامو كجای قصه پس دادی

كه از اوج پریدن ها به خاك گریه افتادی

كجای قصه پرواز چراغ راه رو گم كردم

كه باید اینهمه تنها به سوی خونه برگردم

حلالت میكنم اما به دیروز تو زنجیرم

تو رو گم میكنم وقتی تو دست گریه میمیرم

حلالت میكنم اما نمیتونم كه برگردم

تمومه آرزوهامو تو دنیای تو گم كردم

من از روزایی میترسم كه پشت مرز تقدیرن

از اینكه حتی فرداهام تو دستای تو میمیرن

حلالت میكنم اما هنوزم از تو دلگیرم..

 

****

 

 کاش همانطور که از شکستن تکه ای شیشه بر میگردی و نگاهش میکنی وقتی

دل مرا شکستی ، یکبار بر میگشتی فقط نیم نگاهی میکردی

 

 



نخ داخل شمع از شمع پرسید:چرا وقتی من میسوزم تو هم آب میشی؟شمع گفت

مگه میشه کسی که تو قلبمه بسوزه و من اشک نریزم؟


همیشه فکرکن که توی یک دنیای شیشه ای زندگی می کنی پس مراقب باش به

طرف کسی سنگ پرت نکنی چون اول دنیای خودته که می شکنه.





آشق را از این به بعد این گونه بنویسید چون همیشه رش کلاه میرود!

 

 يكى از استادان رشته ى فلسفه ، در يكى از دانشگا هها وارد كلاس درس مى شود و به دانشجويان مي گويد مي خواهد از آنها امتحان بگيرد ، بعدش صندلى اش را بلند مي كند و مي گذارد روى ميزش ، و مي رود پاى تخته سياه ، و روى تابلو ، چنين مى نويسد : ثابت كنيد كه اصلا اين " صندلى " وجود ندارد ! دانشجويان ، مات و منگ و مبهوت ، هر چه به مغز شان فشار مي آورند و هر چه فرضيه ها و فرمول هاى فلسفى و رياضى را زير و بالا مي كنند ، نمى توانند از اين امتحان سر بلند بيرون آيند . تنها يك دانشجو ، با دو كلمه ، پاسخ استاد را مي دهد . او روى ورقه اش مي نويسد : كدام صندلى ؟؟ 

 

 

من مانده ام و یک برگه سفید!!!
یک دنیا حرف نا گفتنی!!!
و یک بغل تنهایی و دلتنگی...
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!!!
در این سکوت بغض آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند!
و برگ سفیدم
عاشقانه قطره را به آغوش می کشد!
عشق تو نوشتنی نیست...
در برگه ام , کنار آن قطره
یک قلب کوچک می کشم !
و , وقت تمام است!!!
برگه ها بالا...





وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را می خورد
وقتی می میرد مورچه ها او را می خورند
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد
اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیو نها درخت کافی است
زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند
در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید
شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد
زمان از شما قدرتمندتر است
پس خوب باشیم و خوبی کنیم که دنیا جز خوبی را بر نمی تابد

 

 

 

*********

نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت، تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی

عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!! عشق این است که یکی برای دیگری چتر شود و دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر من است

فکر می کردیم عاشقی هم بچگیست ... اما حیف این تازه اول یک زندگیست
زندگی چیزیست شبیه یک حباب ... عشق آبادیه زیبایی در سراب
فاصله با آرزو های ما چه کرد ... کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد !!!

یه سنگ کافیست برای شکستن یه شیشه! یه جمله کافیست برای شکستن یه قلب! یه ثانیه کافیست برای عاشق شدن! یه دوست مثل تو کافیست برای تمام زندگی

اگه یک روز فکر کردی نبودن یه کسی بهتر از بودنش چشمات و ببند و اون لحظه ای که اون کنارت نباشه و به خاطر بیار اگه چشمات خیس شد بدون داری به خودت دروغ میگی و هنوز دوستش داری


ویلیام شکسپیر میگه : زمانی که فکر می کنی تو 7 تا آسمون 1 ستاره هم نداری یکی یه گوشه دنیا هست که واسه دیدنت لحظه شماری می کنه...
به دریا شکوه بردم از شب دشت، وز این عمری که تلخ تلخ بگذشت، به هر موجی که می گفتم غم خویش؛ سری میزد به سنگ و باز می گشت .!

.پازل دل یکی رو بهم ریختن هنر نیست ..... هر وقت با تیکه های شکسته ی دل یک نفر یک پازل دل جدید براش ساختی هنر کردی

من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام.... من بنای ارزو ها را زهم پاشیده ام.... آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام.... در دل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام

فقط کسی معنی دل تنگی را درک می کند که طعم وابستگی را چشیده باشد پس هیچوقت به کسی وابسته نشو که سر انجام آن وابستگی دلتنگیست


خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد:
او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد.
او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد.
او می گوید صبر کن و بهترین را به تو می دهد

در اندرون همه ما خزانه‌ای بیکران از عشق و شادمانی و نعمت هست که می‌تواند آنچه را که در آرزوی آنیم، برایمان فراهم کند


دوست خوب داشتن بهتر از تنهایی و تنهایی بهتر از با هر کس بودن است



اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 10
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 8
  • بازدید سال : 18
  • بازدید کلی : 310
  • کدهای اختصاصی
    <::P align=center>